#قرار_معنوی#یادبودشهیدبزرگوارمدافعحرمشهیدعباسآسیمه تاریخ تولد: 1368/4/10
محل تولد: تهران
تاریخ شهادت: 1394/10/21
محل شهادت: خان طومان
وضعیت تأهل: مجرد
تحصیلات: کارشناسی مدیریت بازرگانی
زندگینامه
عباس در سال 1368 به دنیا آمد. مثل همه کودکان به تحصیل علم همت گماشت و بعد از اخذ مدرک دیپلم در بخش هوا و فضای سپاه مشغول خدمت شد ایشان فارغ التحصیل رشته مدیریت بازرگانی دانشگاه آزاد قزوین بودند. خیلی به هیئت و حضور در مساجد و ذکر اهل بیت(ع) علاقه داشت. او همیشه با وضو و مراقب رفتارش با دیگران به خصوص نا محرمان بود. آسمیه در جوانی به استخدام سپاه پاسداران درآمد. مدتی به عنوان تیرانداز نمونه انتخاب شد. به علوم اسلامی علاقه مند بود. لذا به مطالعه کتاب های حوزه روی آورد. در دی ماه سال 1394 داوطلبانه برای حراست از حرم آل الله به سوریه رفت و در روز بیست و یکم دی ماه سال 1394 در سن 26 سالگی در حلب جان به جان آفرین تسلیم کرد. پیکر پاکش هنوز به خاک وطن باز نگشته است.
خاطراتی در خصوص شهید عباس آسمیه از زبان مادر:
عباس سخنی از سوریه با من نزد و تنها گفت برای یک ماموریت ۴۵ روزه خواهد رفت. من طاقت دوری از او را نداشتم برای همین زمانی که ساکش را می بست بیرون رفتم تا خداحافظی کردن و رفتنش را نبینم.آن شب چند بار تماس گرفت وقتی متوجه حال خراب من شد از مسئولان مربوطه اجازه گرفت و به منزل آمد. او به من گفت مادر هر زمان که جنگی رخ دهد و من در آن حاضر شوم شهید خواهم شد چون آن را از امام حسین(ع) خواسته ام. پس بعد از شهادت من گریه نکن و هر زمان که به یاد من افتادی و دلتنگ شدی به یاد علی اکبر امام حسین(ع) گریه کن. می گفت کسانی که برای دفاع از حریم اهل بیت به سوریه می روند در حقیقت می روند تا دشمن به کشور ما نیاید چرا که هدف اصلی دشمنان ایران است از این رو ما با حضور در سوریه دشمن را در پشت مرزهای سوریه نگه داشته ایم تا امنیت در کشور ما همچنان ادامه یاید.
از زبان برادر بزرگوار شهید:
من و عباس دو فرزند خانواده هستیم. من متولد 1355 هستم و او متولد 1368 بود. والدین مان بعد از من بچهدار نمیشدند تا این که سال 1367 مادرم خواب میبیند حضرت عباس(ع) یک پارچه سبز به ایشان میدهد. آن موقع ما در کرج همسایه خانواده دهباشی بودیم که دو فرزندشان جزو شهدا هستند. مادر شهیدان دهباشی به مادرم میگوید تعبیر خوابت این است که خدا به شما یک پسر میدهد. سال بعد هم عباس به دنیا میآید. اول میخواهند اسمش را امیر عباس بگذارند اما بعد نامش را عباس میگذارند. به برکت و احترام خوابی که مادر دیده بود.
از قول سرهنگ یزدیان یکی از فرماندهانش، عباس نصفی از حقوق ماهانهاش را صرف امور خیریه میکرد. در واقع او بخشی از حقوقش را به دو خانوادهای میداد که یکی شان بیمار سرطانی و دیگری بچه یتیم داشتند. باقی حقوقش را هم بخشی صرف امور روزمرهاش و بخشی را خرج هیئات و مراسم مذهبی میکرد. در طول ماه شاید 20 روزش را روزه میگرفت و غذایی که محل کارش به او میدادند، به خانوادههای مستمند میداد. یکبار که میخواست به مأموریت برود، دو، سه غذا توی خانه گذاشت و به پدرمان گفت شما برای فلان خانواده ببر. بابا گفت من خجالت میکشم دو غذا دستم بگیرم و ببرم. اما عباس اصرار داشت که اگر کم هم باشد باید به مردم کمک کرد و باری از دوش کسی برداشت.
برادرم یک اخلاق حسنهای که داشت، سعی میکرد بچهها را با دادن هدیه به حفظ قرآن تشویق کند. به خانه ما که میآمد، همیشه یک جایزه با خودش داشت تا اگر دخترم سورهای حفظ کرده باشد، آن هدیه را به عنوان جایزه به او بدهد. از قِبَل توجه عباس، الان دخترم چندین سوره قرآن را حفظ کرده است..
عباس در طول هفته یک برنامه منظم برای خودش طرحریزی کرده بود. شنبهها از منبر و مجلس مسجد جامع کرج استفاده میکرد. یک شنبهها به مسجد حضرت معصومه(س) در محله 13 آبان کرج میرفت. دوشنبهها به مسجد امام حسن(ع) در دهقان ویلای کرج میرفت و از درس عرفان و تفسیر قرآن دکتر روحی که از شاگردان آیت الله بهجت هستند بهره می برد.
از زبان مادر بزرگوار شهید:
عباسم با گذراندن دورههای تخصصی و به صورت داوطلبانه برای دفاع از حرمین ائمه معصومین(ع) راهی سوریه شد و پس از حضور در مناطق تحت کنترل گروه تروریستی داعش، در تاریخ ۲۱ دی ماه 1394 در نبرد با تروریست های تکفیری در استان حلب در شمال سوریه به دست عوامل این گروه تکفیری-صهیونیستی به مقام والای شهادت رسید. یکی از دوستانش برای ما تعریف می کرد که در سوریه سختی زیاد کشیدیم و چند روزی بود که به جز چند خرما چیزی برای خوردن نبود اما عباس همیشه لبخند می زد و می گفت زیاد فکرش را نکنید درست می شود. دوستانش می گفتند عباس و ۳ نفر دیگر بالای تپه ای رفته بودند و شجاعانه می جنگیدند تا از کشته شدن افراد بیشتر جلوگیری کنند. او از قلب و پهلو تیر خورد و در نهایت به آرزوی دیرینه اش رسید و جام شهادت را از دست مولای بی کفن نوشید و پیکرش نیز برنگشت و برای همیشه جاویدالاثر شد.
وصیتنامه شهید :
این حقیر در ایام اربعین سید سالار شهیدان در مقابل حرم حضرت ارباب(ع)، از خداوند خواسته و امام حسین(ع) را به عنوان واسطه قرار دادم تا این جهاد و پیکار نصیبم گشته و روزی این بنده سراپا تقصیر گردد. اگر عزم رفتن به سوریه کردم و از خداوند خواستار این موضوع گشتم به این دلیل بود که نمی توانستم نسبت به مظلومیت مردم سوریه، در خطر بودن حرم آل الله که اگر فداکاری آن ها نبود چیزی از اسلام باقی نمانده بود و تلاش تکفیری ها در جهت مخدوش ساختن چهره ی اسلام در عالم و البته ندای رهبر فرزانه انقلاب که فرمودند سوریه نباید سقوط کند، که اگر در این مقطع زمانی و مکانی در مقابل شان ایستادگی نکنیم باید در مرزهای خودمان شاهد آغاز درگیری ها بودیم به برکت انقلاب اسلامی و خون پاک شهیدان این راه امروز جمهوری اسلامی به حدی از توان نظامی و دفاعی رسیده که نه تنها هیچ قدرتی توان دست درازی به خاک پاک آن را ندارند بلکه آماده ی دفاع و یاری مظلومین عالم نیز هست، همان طور که قرآن کریم می فرماید برای احیای حق و مبارزه با ظلم تک تک قیام کنید حتی اگر در این راه تنها بودید چرا که خداوند یار و یاور مظلومین است. مادرجان عاشقانه ترین لحظاتم را با تو گذرانده ام بعد از خدا تو را بسیار بسیار دوست دارم و از تو می خواهم آرامش خودت را حفظ کنی چرا که آرامش تو خانواده را مدیریت خواهد کرد پس هر زمان به یادم افتادی یاد حضرت زینب(س) باش و از او صبر بخواه.
روحشون شاد یادشون گرامی راهشون پررهرو
برای شادی روح پاک همه شهدای عزیزمون صلوات
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجَّل فَرَجَهُم
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجَّل فَرَجَهُم
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجَّل فَرَجَهُم
#قرار_معنوی#شهیدمدافعحرمعباسآسیمه